یک بچه

خانه‌ی امنِ مجازی محمد بیژن

یک بچه

خانه‌ی امنِ مجازی محمد بیژن

دنیای موازی - خنجر اسرار آمیز


شما یه آدم عمیق هستید، نه تنها نسبت به جامعه خودتون که نسبت به جامعه جهانی حساسید، طنازانه انتقاد می‌کنید، چنان اخلاقگرایید که گویی سهواً به نبوت مبعوث نشدید. خیلی با اطرافیانتون از خانواده تا همسایه و همکار فرق دارید، این تفاوت‌ها سبب می‌شه عموما آدم ناراضی‌ای باشید، که هیچ کس قدرتون رو ندونسته و هیچ‌وقت به چیزی که حقتون بوده و شایستگی‌ش رو داشتید، نرسیدید و تازه مجبورید آدم سطحی‌ها رو هم تحمل کنید. ‌

تو یه دنیای موازی دیگه شما یه اسم و رسم و چهره دیگه دارید، شما و اطرافیانتون آدم‌های مهربونی هستید، به طور متقابلی همدیگر رو درک می‌کنید و از هیچ کاری برای خوشحال کردن هم دریغ نمی‌کنید. زندگی‌تون سرشار از رنگه. همیشه در سفرید. تو دنیایی که ترافیک نداره اما اگر داشته باشه هم بارونیه، سینمایی، با موزیکی که تو بک گراند پلی می‌شه، همه چیز همونطوریه که باید، زیبا، رضایت بخش و شخصی، بی‌این‌که کاری به کار بقیه داشته باشید. ‌

تو یه دنیای موازی دیگه شما یه آدم معمولی -ولی نه میانمایه- هستید. یه شغل معمولی دارید که میلیون‌ها نفر دیگه تو این کره خاکی بهش اشتغال دارند. مهارت و تخصصتون تو رنج میانگین همکاراتونه و بر این امر واقفید. تو یه محله کاملا معمولی زندگی می‌کنید. با پدر و مادرتون که دوسشون دارید، همیشه اختلاف دیدگاه داشتید. بچه‌تون گاهی تا سرحد مرگ کلافه‌تون می کنه اما مثل همه بچه‌های دیگه برای همه پدر و مادرهای دیگه براتون همزمان بامزه‌ترینه.


سفر می‌کنید، تو ترافیک بارونی می‌مونید، به ترافیک فحش می‌دید، موزیک پلی می‌کنید که تحملش آسون‌تر شه. گذشته‌تون از خطا و صواب پره. کارهای احمقانه ازتون سرمی‌زنه. تصمیم از سر درایت می‌گیرید. به دغدغه‌های اجتماعی تا جایی که منافع شخصی رو درگیر نکنه می‌پردازید. مثل هر آدم معمولی‌ای.‌

منتها آدم‌هایی هستند که بدون مجهز بودن به شمشیر پولمن برای ورود به دنیاهای موازی، شما رو می‌شناسند. به اسم و رسم و نام و نشونتون تو همه دنیاها آگاهند. آدم‌هایی که به این حد از نبوغتون در شناخت مخاطبانتون در اینستاگرام، توییتر و ... و مهارت و تخصصتون در حضور به‌جا و متناسب با جو و فضای غالب هر دنیایی می‌خندند! آدم‌های معمولی‌ای که معمولی‌ترین فعل روزمره‌شون بازشناسی عمیق‌ها، معمولی‌ها و سطحی‌های دنیای واقعی از همدیگه است. ‌

پ.ن: «از آدم‌های فیک دوری کنید». قطعا ک منظور صاحبان اکانت‌های فیک نیست، منظور آدمایی‌ن که خودشون هم نمی‌دونن کین‌.


 Philip Pullman

آموزش ساخت اکانت تلگرام بدون شماره !

همونطور که میدونید برای ساخت یک اکانت تلگرام ، نیاز به یک شماره ( سیمکارت ) ویا یه شماره مجازی دارید که کد تاییدیه تلگرام رو دریافت کنید ... خب .. ما توی این روش میایم و با یه تلگرام ویرایش شده به جای وارد کردن شماره ، توکن یک ربات رو وارد میکنیم !!! و بجای شماره موبایل از توکن استفاده میکنیم .

مزایای استفاده از این روش : 

1 - شما به هیچ شماره واقعی ، مجازی و سیمکارت نیاز ندارید .

2 - از این روش میتونید یک ربات پیام رسان ایجاد کنید ( برای ارتباط افراد ریپورت شده با شما )

3 - میتونید این اکانتتون رو به گروه هاتون دعوت کنید و با اکانت رباتتون توی گروه صحبت کنید ! خنده حتی is typing ... هم میخوره پا در دهان

___________

یه چند تا نکته هم هست که لازم دونستم بهتون بگم :

1 - شما با این اکانتتون نمیتونید به کانال یا گروهی عضو بشید !! ( قبلا میشد ولی الان نمیشه ! ) فقط در صورتی میشه اینکارو انجام داد که شما خودتون با خط اصلیتون این خطتون که همین ربات هست رو به گروه یا کانال دعوت کنید .

خب . میریم سراغ آموزش ...

ابتدا تلگرام ویرایش شده که در بالا توضیحش دادم رو از لینک زیر دانلود کنید

دانلود تلگرام ویرایش شده

بعد از دانلود فایل بالا اون رو روی گوشی تون نصب و سپس اون رو باز کنید .

بقیه در ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...

دانلود پکیج لایه باز استیکر های جدید Cyanide & Happiness 2016

خیلی از سایت ها این پکیج رو برای فروش گذاشتن ، ما براتون رایگان میذاریم  چون وقتی خریدمش کلا 7 تا عکس داشت

مجموعه ای از استیکر های لایه باز با فرمت png

مخصوص ساخت استیکر های تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی

برای دانلو د از پیکوفایل کلیک کنید


زیرنویس‌های استخراجی

انجمن mediasity.co داره زیرنویس فیلم های قدیمی که زیرنویسشون در نت نیست رو میزاره

تاپیک این مطلب در مدیا سیتی

زیرنویس‌های استخراج شده
-------------------------------------------------------------------------------
001 - زیرنویس Fox and His Friends 1975
002 - زیرنویس Claires Knee 1970
003 - زیرنویس Oblomova 1980
004 - زیرنویس Night and the City 1950
005 - زیرنویس The Man from London 2007
006 - زیرنویس Yeralti 2012
007 - زیرنویس Wrong Move 1975
008 - زیرنویس Padre padrone 1977
009 - زیرنویس Sans Soleil 1983
010 - زیرنویس 1990 Erupa, Erupa
011 - زیرنویس My Darling Clementine 1946
012 - زیرنویس The Children's Hour 1961
013 - زیرنویس The Ballad of Narayama 1983

014 - زیرنویس Life Is Miracle 2004
015 - زیرنویس Ten Minutes Older: The Trumpet 2002
016 - زیرنویس The Shop On MAin Street 1965
017 - زیرنویس Cheyenne Autumn 1964
018 - زیرنویس Trouble Every Day 2001
019 - زیرنویس Dark Eyes 1987
020 - زیرنویس El crimen del padre Amaro 2002
021 - زیرنویس The Goalie's Anxiety at the Penalty Kick 1972
022 - زیرنویس Lola Montès 1955
023 - زیرنویس Hilary and Jackie 1998
024 - زیرنویس All or Nothing 2002
025 - زیرنویس The Trouble with Harry 1955
026 - زیرنویس Dream 2008
027 - زیرنویس Lourdes 2009
028 - زیرنویس El AKA The Strange Passion 1953
029 - زیرنویس The Young One 1960
030 - زیرنویس Kaos 1984
031 - زیرنویس The Milky Way 1969
032 - زیرنویس Short cuts 1993
033 - زیرنویس Sooni 2011
034 - زیرنویس High Art 1998
035 - زیرنویس Good MOrning, Night 2003
036 - زیرنویس The Barber Of Siberia 1998
037 - زیرنویس Mother Of Mine 2005
038 - زیرنویس Frontier Of The Dawn 2008
039 - زیرنویس Porcile 1969
040 - زیرنویس An Unfinished Piece for Mechanical Piano 1977

041 - زیرنویس Close To Eden 1991
042 - زیرنویس Children of a Lesser God 1986
043 - زیرنویس An Average Little Man 1977
044 - زیرنویس Aurora 2010
045 - زیرنویس The Story of Piera 1983
046 - زیرنویس Capital 2012
047 - زیرنویس Jealousy 2013
048 - زیرنویس Baby Doll 1956
049 - زیرنویس Melo 1986
050 - زیرنویس The Dead 1987
051 - زیرنویس The Night of the Iguana 1964
052 - زیرنویس Last Spring 1949
053 - زیرنویس The Life of Emile Zola 1937
054 - زیرنویس Young Mr Lincoln 1939
055 - زیرنویس Anna Karenina 1948
057 - زیرنویس No Such Thing 2001
058 - زیرنویس Coogans Bluff 1968
059 - زیرنویس The Beguiled 1971
060 - زیرنویس The SetUp 1949
061 - زیرنویس Pirosmani 1969
062 - زیرنویس 1969 Funeral Parade of Roses
063 - زیرنویس 1980 Playing For Time CD-1
063 - زیرنویس 1980 Playing For Time CD-2
064 - زیرنویس 1980 Katalin Varga
064 - زیرنویس 1966 Father
065 - زیرنویس 1989 Histoire(s) du cinéma: Une histoire seule
066 - زیرنویس 2004 The Consequences of Love
067 - زیرنویس 2014 phoenix
068 - زیرنویس 2014 Lili Marleen
069 - زیرنویس The Portuguese Nun 2009
070 - زیرنویس 1957 Black River
071 - زیرنویس 1994 Amateur
072 - زیرنویس 1997 The Thief
073 - زیرنویس 2007 In Memory of Me
074 - زیرنویس 1950 The Baron Of Arizona
075 - زیرنویس Beware of a Holy Whore 1971
076 - زیرنویس Fear of Fear 1975
077 - زیرنویس The Merchant of Four Seasons 1971
078 - زیرنویس The Lovers on the Bridge 1991
079 - زیرنویس The Inn of the Sixth Happiness 1958
080 - زیرنویس 1989 A City of Sadness
 
- زیرنویس 1924 The Lasy Laugh
082 - زیرنویس Arirang 2011
083 - زیرنویس The Country Girl 1954
084 - زیرنویس Mighty Aphrodit 1995
085 - زیرنویس Judex 1963
086 - زیرنویس The Tree of Wooden Clogs 1978
087 - زیرنویس The Night Porter 1974
088 - زیرنویس Vincent & Theo 1990
089 - زیرنویس Underworld U.S.A 1961
090 - زیرنویس The Story of Marie and Julien Part 1 2003
091 - زیرنویس The Story of Marie and Julien Part 2 2003
092 - زیرنویس Days of Wine and Roses 1962
093 - زیرنویس The Mirror Has Two Faces 1996
094 - زیرنویس Frida Still Life 1983
095 - زیرنویس Max and the Junkmen 1971
096 - زیرنویس Underworld U.S.A 1961
097 - زیرنویس Days of Wine and Roses 1962
098 - زیرنویس Frida Still Life 1983
099 - زیرنویس Behind the Sun 2003
100 - زیرنویس Nanami: The Inferno of First Love 1968
101 - زیرنویس She and He 1963

102 - زیرنویس Trans Euro Express 1963
103 - زیرنویس Violated Angels 1963
104 - زیرنویس Veronika Voss 1982
105 - زیرنویس The Thin Blue Line 1988

106 - زیرنویس Goodbye South, Goodbye 1996

عجیب و غریب ترین سایت ها که در دیپ وب نیستند!

عجیب و غریب ترین سایت ها که در دیپ وب نیستند!

http://wwwwwwwww.jodi.org
http://www.cryptomundo.com
http://www.973-eht-namuh-973.com
http://www.neave.com
www.aperturescience.com
http://www.naz.com
http://www.tired.com
http://www.timecube.com
http://www.unknown-armies.com
http://www.something.com
http://www.anomalies-www.unlimited.com
http://www.subculture.com
http://www.tanasinn.org
http://www.truthism.com
http://www.cubo.cc
http://www.angelfire.com
http://www.evan.com
http://www.d-evil.com/www.sixsecondsunrise.webs.com
www.titler.com
Www.projectgazelle.org
www.museumofhoaxes.com
Www.nothinginthebox.com
http://www.octx.com
www.octx.org
http://www.screenvader.com
http://www.bcscc.ca
Www.jerb.org
Www.quieroverunfantasma.com
http://www.lost.eu
http://www.fearthemachine.com

منصور حلاج که بود؟ و چرا کشته شد؟


زندگی نامه :

ابومغیت عبدالله بن احمد بن ابی طاهر  مشهور به حسین منصور حلاج از بزرگان عرفان و صوفیه، دانشمند، شاعر و سخنسرای بزرگ و مبارزی استوار و خردمند ، در قرن سوم و جهارم هجری بود. وی در بیضا، در فارس، به دنیا آمد و مدتی شاگرد سهل بن عبدالله تستَری بود . او بعدها با جمعی از صوفیه عصر خود همراه شد که از میان آنها می توان به جنید بغدادی اشاره کرد . " التوحید" ، "الجواهر الکبیر" ، "الوجود الاول" و" الوجود الثانی" از جمله مهمترین آثار اویند .در کتاب های دیگران، او را شعبده باز و جادوگر خوانده اند.
اما در این روزگار که جهان گرده می گرداند و به سوی خرد و دانایی گام بر می دارد، وقت آن است که غبار از چهره ی آنان برداریم.

حسین از همان کودکی پیوسته همراه پدر به خوزستان و عراق رفت و آمد می کرد. در این سفرهای همیشگی، حسین منصور، با زبان عربی آشنایی کامل یافت. در جوانی به بزرگان عرفان و مبارزان قرمطی پیوست و هنوز جوان بود که خود پیر و مرشد عارفان و خردمندان گردید.او و بایزید و حسن خرقانی از جمله آموزگاران فیلسوف بزرگ شرق، سهروردی بودند و جمله ی آنان، رهروان فلسفه و اندیشه های تابناک ایران باستان به شمار می آیند.در آن روزگار نیز، دینمداران، دانشورزان و هنرمندان و مخالفان خویش را به نام ملحد و قرمطی و زندیق از میان بر می داشتند.

حدود بیست هزار تن از بردگان زنگی که در نزدیکی بصره مشغول به کار بودند، به رهبری آموزگاری ایرانی به نام محمد ابرکوهی، بر ضد خلافت عباسی قیام کرده بودند. حسین منصور بدیشان پیوست. در محله ایشان خانه گرفت و با زنی از آنان ازدواج کرد. با این رفتار، پیر و مرشد خود عمرو مکّی را سخت خشمگین کرد. این قیام عاقبت در سال ۲۷۰ م درهم کوبیده شد. پس از آن حلاج مدتی در زندان بود و آن گاه راه سفری دراز را در پیش گرفت. سرتاسر ایران را درنوردید و تا سرزمین های شمال آفریقا گشت و گذار کرد. سفر وی که با توقف های طولانی همراه بود بیش از پانزده سال طول کشید. سفری در جستجوی دانایی و خردگرایی! چشمه ای به سوی دریا!
حلاج در سال 270 هجری به سن بیست و شش نخستین بار به مکه رفت و در آنجا کلماتی می گفت که وجد انگیز بود و الحادی عارفان در آن پدیدار بود. در مراجعت از مکه به اهواز، به اندرز دادن مردم پرداخت و با صوفیان قشری و ظاهری به مخالفت برخاست و خرقه صوفیانه را از سر کشید و به خاک انداخت و گفت که این رسوم همه نشان تعلق و عادت و تقلید است.
حلاج از آنجا به خراسان (مرکز عرفان ایرانی) رفت و پنج سال در آن دیار بماند. پس از پنج سال اقامت در مشرق ایران به اهواز بازگشت و از اهواز به بغداد رفت، و از بغداد برای بار دوم با چهارصد مرید، بار سفر مکه را ببست .در این سفر بود که بر او تهمت نیرنگ و شعبده بستند. این بار مردمان را به سوی خرد و عشق و نبرد با ستم و سیاهی فرا خواند.
پس از این سفر ، به هندوستان و فرارود رفت تا پیروان مانی و بودا را ملاقات کند. در هندوستان از کناره رود سند و ملتان به کشمیر رفت، و در آنجا به کاروانیان اهوازی که پارچه های زربفت طراز و تستر را به چین میبردند و کاغذ چین را به بغداد می آوردند، همراه شد و تا تورقان چین (یکی از مراکز مانویت) پیش رفت. سپس به بغداد بازگشت و از آنجا برای سومین و آخرین بار به مکه رفت. رفت تا آتش در جهان دراندازد و فریاد عشق و انسانیت سر دهد.

در این سال ها مردم بسیار به او روی آورده بودند و آوازه ی دلاوری و انسان دوستی و دانش او همه جا رسیده بود. حسین بن منصور در میان مردم می گشت و به درد آن ها می رسید و برای از بین بردن عواملی که موجب رنج و سختی زندگی مردمان می شد می اندیشید و از همین رو در دل مریدان و مردم عادی جایی بزرگ به دست آورد و همچنین نامه هایی از مردم هندوستان ، چین ، ترکستان ، خراسان ، فارس ، خوزستان و بغداد با القاب مختلف دریافت می کرد.

حلاج چون خود از مال و مقام و شهرت بی نیاز بود ، به ناچار با مردم رفتاری داشت که ثروتمندان و دین داران دنیا دوست را نسبت به خود هراسان می کرد.
در سال ۲۹۵ م خلیفه عباسی مُرد و افراد با نفوذ دستگاه خلافت بغداد کودکی را به جای او نشاندند. مخالفان آنان نیز شوریدند و مردی دانا و شاعر از خاندان بنی عباس به نام المعتز را خلیفه کردند. صرافان و ثروتمندان بغداد، به همدستی کارگزاران خزانه خلیفه به سرکردگی حامدبن عباس که منافعشان تهدید شده بود، بزودی المعتز را برانداختند و به دستگیری و کُشتار کسانی که او را روی کار آورده بودند پرداختند. حلاج در این ماجرا متهم اصلی و مورد کینه و نفرت قدرتمندان بود. چند سال بعد وی را به تُهمت شرکت و رهبری قیام مردم، در جنبش قرمطیان دستگیر کردند. حلاج هشت سال در زندان ماند تا آن که وزیر خلیفه به احتکار غله پرداخت و موجب شورشی بزرگ شد. شورشیان زندان را تصرف کردند اما حلاج از آن نگریخت. وزیر از بیم نفوذ بسیار حلاج ، او را به محاکمه کشید و با فتوای جمعی از روحانیان او را پای دار بردند.
حلاج به اتهام باورهای انسان خدایی خویش (انالحق گفتن)، تلاش در زنده کردن اندیشه ها و باورهای والای فرهنگ ایران باستان، رهبری فکری جنبش عظیم قرمطیان و مبارزی بی امان با دستگاه دین و دولت آن زمان ، به مرگ محکوم شد.

ماجرای دار زدنش :

کشته شدن منصور در عین حال یکی از غمگین ترین و مشهور ترین پیام اسرار را در تاریخ عرفان دارد. بعد از اینکه وی را برای دار زدن آماده کردند به نقل از کتاب تذکره اولیا عطار نیشابوری و نامه مریدش احمد بن فاتک بیان می کند :

یک روز قبل از آن ،  منادی در شهر می گشت و مردم را به تماشای اعدام حلاج می خواند .... وقتی بانگ منادی برخاست انعکاس صدای او حلقه ذکر صوفیان را به هم زد. شبلی به زاری فریاد برداشت و آن صوفی دیگر با ناخرسندی سرش را پائین انداخت. صوفیان دیگر که از سالها پیش حلاج را با خشونت و سردی از حلقه یاران خود رانده بودند ، حالی شبیه به مردم پشیمان داشتند....
صدای منادی دور شد و جمعیت صوفیان پراکنده گشتند. در همان هنگام بانگ یک کودک خردسال ، از پشت دیوار مسجد به گوش می رسید- و شعر معروف حلاج را می خواند:
- یاران مرا بکشید.حیات برای من مرگ است.مرگ برایم حیات است...
صدای صوفیان از درون مسجد با صدای گریه آلود به آهنگ او جواب می داد:
- آنکه من دوستش دارم من است. ما دو جانیم در یک تن...
... آن روز که او را دست بسته و درحالی که زنجیر گرانی برگردن داشت در باب الطاق به پای دار آوردند هیچ نشان ترس ، هیچ علامت پشیمانی در رفتار و کردار او دیده نشد

وقتی منصور نزدیک دار رسید از شبلی ، که آنجا ایستاده بود و غرق اشک و آه بود، درخواست تا سجده خود را برای وی روی به قبله بگستراند. بعد منصور با آرامش ، نماز خواند ، مناجات کرد ، کُشندگان خود را دعا کرد و بخشود. سپس شادمانه و بی هیچ ترس و تزلزل بر پله هایی که او را به بالای دار می برد قدم نهاد...

پس حسین را ببردند تا بر دار کنند. صدهزار آدم جمع شدند . درویشی در میان آدم ها از میان آمد و از حسین پرسید که عشق چیست ؟ گفت : "امروز ، فردا و پس فردا بینی! آن روز بکُشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش برباد دادند ، یعنی  عشق این است ».
پس در راه که می رفت می خرامید ، دست اندازان و عیار وار می رفت با سیزده بند گران گفتند : این خرامیدن چیست ؟ گفت :« زیرا به قربانگاه می روم» چون به زیر دارش بردند بوسه ای بر دار زد و پا بر نردبان نهاد. گفتند: این چیست ؟ گفت :« معراج مردان سردار است.»
پس همه مریدان وی گفتند: "چه گویی در ما که مریدانیم و اینها مُنکرند و ترا سنگ خواهند زد؟"

 گفت : "ایشان را دو ثواب است و شما را یکی ؛ از آن که شما را به من حُسن ظنّی بیشتر نیست ولی آنهایی که سنگ میزنند از قوّت توحید به صلابت شریعت می جنبند و توحید در شرع اصول هست اما حُسن ظن فرع است!".
همه کس بدو سنگ می انداختند؛ اما شبلی را به او گلی انداخت ، « حسین منصور » آهی کرد . گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی ؛ از گِلی آه کردن چه معنی است؟ گفت :« از آن که آنها نمی دانند ، معذورند ؛ از او آه می کشم  که او می داند که نمی باید اندازد»
پس دست حسین حلاج را جدا کردند خنده ای زد! گفتند « خنده چیست؟» گفت « دست از آدمی بسته باز کردن آسانست مَرد آن است که دست صفات که کلاه همّت از تارک عرش در می کشد ، قطع کند!» 

بعد پاهایش را بریدند و باز تبسمی کرد ، گفت :" بدین پای سفر خاکی می کردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند اگر توانید آن قدم را ببرید ".»
پس او دست بریده خون آلود بر روی صورت مالید تا هر دو ساعدش را خون آلود کرد ، گفتند : چرا کردی ؟ گفت : "چون خون بسیار از من برفت و می دانم که رویم زرد شده است. شما پندارید که زردی من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونه ( سرخاب ) مردان خون ایشان است!!»  (باید بگم در منطق الطیر عطار هم این قسمت گلگونه مردان مربوط به حلاج به زبان شعر با نهایت زیبایی آمده است)

از وی پرسیدند "اگر روی به خون سرخ کرد چرا ساعد را خون آلودی؟ گفت « وضو سازم » گفتند چه وضو ؟ گفت در عشق دو رکعت است که وضوء آن الان به خون است.»
پس چشمایش را در آوردند. قیامتی از خلق برآمد بعضی می گریستند و بعضی سنگ می انداختند ، سپس گوش و بینی وی را بریدند و با شعر گفت:

در سراسر زمین جای آرام می جستم؛
ولی برای من، در زمین، جای آرامی نیست
روزگار را چشیدم و او هم مرا چشید؛
طعم آن تلخ و شیرین بود ،گاهی این و گاهی آن
در پی آرزوهایم بودم ولی مرا بَرده کردند
آه! اگر به قضا رضا داده بودم، آزاد بودم.

آخرین سخنش آن بود که با بانگ بلند فریاد زد برای واجد همان بس که واجد او را به جهت خویش یکتا کرده باشد!!... به نقطه ای دورتر نظر انداخت و حالتی از شوق و هیجان در امواج صورتش ظاهر شد.هیچ کس ندانست که او در آن لحظه به چه می اندیشد. چون در همان لحظه بود که زبانش را بریدند و هنگام نماز شام ، شمشیر جلاد - ابوالحارث سیاف خلیفه - سرش را از تن فرو افکند. صدای فریاد از جمع برخاست. شبلی خروش برداشت و جامه اش را چاک زد. یک صوفی دیگر از شدت تاثیر بیهوش شد و زیر دست و پای جمع افتاد.ابن خفیف را در آن غوغا ندیدم و اگر بود پیداست که چه در چه حالی بود.
 خواهر حلاج (حنونه) با سر و موی گشاده در بین جمع مبهوت و دیوانه وار ایستاده بود - نه فریاد می کرد ، نه اشک می ریخت. پیرمردی در بین جمعیت به او در پیچید که چرا روی و موی خود را نمی پوشاند.زن بینوا به سرش فریاد کشیده بود که من در اینجا مردی نمی بینم. در همه شهر یک نیمه مرد بود که آنک در بالای دار است.صدای حمد-پسر حلاج- برخاست:نیم مرد ، کدام است؟ مرد از آنکس که تا پای جان بر سر حرف خود ایستاد تمام تر می تواند بود؟ زن که از شدّت اندوه عقل خود را از دست داده بود فریاد زد: اگر تمام مرد بود سرّی را که به او سپرده بودند پیش خلق فاش نمی کرد ، اگر تمام مرد بود جلو می افتاد و دنیای فرعون را بر سر او خراب می کرد.اگر تمام مرد بود...از شدت گریه ادامه نداد.
وقتی پیکر بیجانش را مثله نیز کرده بودند آتش زدند در بین دوستدارانش چه کسی بود که در همان لحظه ها با چشم خود دیده بود وقتی خاکسترش در رود دجله فرو می ریخت از هر ندای الله برمی آمد؟ ماجرای قتل او تماشاچیان را به شدت متاثر ساخت. کودک خردسالی که آنجا در بین جمعیت بود بی اختیار خود را به آتش انداخت و سوخت. همان لحظه از خود پرسیدم آیا آن آتش که وجود او را به شعله طور تبدیل کرده بود ، ممکن نیست در دلها باز آن گونه آتشی را مشتعل کند؟

گویند که زمانی که خاکسترش را در دجله ریختند روزهای بعد چنان آب دجله خروشان و بالا آمد که بیم سیل آمدن در شهر های اطراف می رفت.

 بایزید بسطامی گفت : چون او را دار زدند . دنیا بر من تنگ آمد . برای دلداری خویش شب تاسحر زیر جنازه بر دار آویخته اش نماز کردم . چون سحر شد و هنگام نماز صبح هاتفی ازآسمان ندا داد . که ای بایزید از خود چه میپرسی ؟ پاسخ دادم : چرا با او چنین کردی؟ باز ندا آمد : او را سرّی از اسرار خود بازگو کردیم . تاب نیاورد و فاش کرد . پس عاقبت کسی که اسرار ما فاش سازد چنین باشد.

به قول حافظ که در باب منصور فرمود :

 آن یار کزو گشت سر دار بلند      /    جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

 

بعد از مرگ وی :

بعد از مرگ حلاج کتابفروشان را دسته جمعی احضار کردند و سوگند دادند که کتاب های حلاج را نه بفروشند و نه خریداری کنند.

هنوزم کسانی هستند که او را درک نکرده اند و به راستی راز "انالحق " گفتن حلاج چه بود؟ چه بود که آن مرد خردمند را به چنان اطمینانی رسانده بود که وقتی تک تک اعضای بدنش را جدا می کردند با تبسم و لبخند دیگران را متحیر کرده بود؟

استاد شفیعی کدکنی در شعری زیبا در خطاب به منصور می گوید :

در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند ؟

بیشک هنوزم نام حلاج لرزه بر اندام دروغ گویان پیر دنیا پرست و شکم پرستان می اندازد. 


شاعران و عارفان بیشماری در باب وی شعرهایی گفتند و سخن ها آوردند اما اون بیشک خود را از اشکال فیزیکی خداوند در روی زمین می دانست و این یکی از اندیشه های پایه در عرفان است.

به قول یداله رویای : بشر امروز باید از حلاج متشکر باشد که در برابر "هو" لا گذاشته است. یازده قرن از او می گذرد و هنوز بشر کودن گرفتار و هم "هو" است.
همه به جستجوی هویت خود هستند و در این جستجو به جان هم افتاده اند: هویت های قومی، هویت های مذهبی، هویت های فرهنگی و ملّی شان را به رخ هم می کشند. در شرق و در غرب، و غرب و شرق، همه به جان هم افتاده اند تا از "تعلق" بربریت بسازند.
هویت ما در لائیت ماست، باید این سخن حلاج را بتوانیم درک کنیم. ما باید بتوانیم خودمان را حذف کنیم، در خودِ دیگری. خود را در غیر خود حذف کنیم، و یاد بگیریم که در خود به جای اینکه به دنبال کشف "هو " باشیم به دنبال کشف او باشیم. و او "دیگری" است.
حلاج برای همین ایدئولوژی انسانی اش بالای دار رفت، ایده ای که همه ی ایدئولوی های دیگر را پشت سر می گذارد.

شاید هیچ کس به شسته و رُفتگی عطار این راز بزرگ را در یک بیت نگفته باشد:

تو مباش اصلا ، کمال این است و بس    /         تو ، زتو ، گُم شو ، وصال این است بس 

مولانا در مثنوی خویش بارها فریاد می زند که ای بشر برای رهایی از تیرگی ها و بدبختی های دنیا باید از هویت خود رها شوید .این هویت ماست که نفس ما را مانند اژدهایی خون آشام ساخته و برای او یک شخصیت ساخته و مدام در برابر عشق ، گردن فرازی می کند.

در واقع یکی از گرفتاری نفس ما در بند بودن تقلید و اتوریته ها (باور های اجباری) در جامعه است که ما را بدین روز انداخته و برای ما چنین هویتی ساخته و شگفتی اینجاست که  هنوز هم کسانی هستند بعد از ۱۱۰۰ سال در بند بعضی این اتوریته ها هستند و بجای رهایی خود از این قفس و بدبختی و بربریت با اینکه اصلا در مقامی نیستند که در این مفاهیم نظری بدهند به حلاج و دیگر عارفان که در بند نیستند ایراد می گیرند.

مولانا در نکوهش این خصوصیت نفس یعنی دربند اتوریته ها و تقلید ها بودن می گوید :

 

چشم داری تو ،به چشم خود نگر         /       منگر از چشم سفیهی بی خبر

گوش داری تو ، به گوش خود شنو          /        گوش گولان را چرا باشی گرو؟

بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن      /        هم به رای و عقل خود اندیشه کن



کسانی مانند مشتاق کرمانی(مشتاق علی شاه)، خواجوی کرمانی و.. نیز سرنوشتی مانند حلاج داشته اند

مشتاق کرمانی در سال ۱۲۰۶هجری قمری به جرم آن‌که قرآن را با نوای سه‌تار می‌خواند، سنگسار شد و بدن او را در کنار مقبره میرزا حسین خان دفن کردند که اینک این مزار در میدان مشتاقیه کرمان، معروف به گنبد مشتاقیه یا سه گنبدان، زیارتگاه اهل عرفان است.

برخی بر این باورند که حلاج و این افراد به ذات خدا دست یافته بودند و به د لیل اینکه از اسرار الهی با مردم سخن میگفتند اعدام شده اند

بهرام - به چی اعتقاد داری؟



بهترین اهنگی بود که در این 17 سالی که از عمرم میگذره شنیدم
 

تورو به هرچی اعتقاد داری / تورو به هرکی که بهش اعتماد داری

قسم ، ناراحت نشو ازم / فقط ، آزاد باش ، مهم نیست که به چی اعتقاد داری

منتظر نباش که مرگت کی میاد / آزاد باش مثله من مثله خیلیا

حتی اگه کسی سمت تو نمیاد / آزاد باش مثله من مثله خیلیا

حتی اگه میبینی که کسی حرفتو نمیخاد / آزاد باش مثله من مثله خیلیا

متشکرم آقای رایت

این بخش «تلویزیون چوبی» رو تازه راه انداختم. 

هر شنبه ای که بیاد در بخش تلویزیون چوبی فیلم هایی که در هفت روز اخیر رو دیدم معرفی می کنم. البته معرفی نیست، یکی دو خط در مورد هر فیلم. البته در این بخش کاری به فیلم هایی که برای چندمین بار می بینم کاری ندارم. مثلا هفته گذشته سه قسمت از رامبو(اولین خون...) یا سه قسمت روبوکاپ(زنده یا مرده تو با من میای، فکرشو بکن پیتر وِلِرِ جذاب الان در دانشگاه تاریخ درس میده، عجیبه اما واقعی، قطعا یکی از باشخصیت ترین بازیگرها و باهوش ترین های افرادیه که سینمای امریکا به خودش دیده) رو دیدم.

عکس پست هم یعنی بهترین فیلم در هفت روز اخیر.

خب بریم سراغ فیلمها.

1- Whore 1991

وقتی کِن راسل داشته این فیلمو می ساخته با خودش چه فکری می کرده. البته احتمالا میخواسته یک تو دهنی به فیلم زن زیبای مارشال بزنه!

البته معمولا افرادی که این فیلمو می بینن فکر میکنی تِرِزا راسل با کن نسبتی داره که البته نداره.

2- Deathsport 1978

یکی از محصولات راجر کورمن. کسی طرف این فیلما نره تعجب برانگیز نیست ولی من میرم، تماشای دیوید کارادین خیلی هم دردناک نیست.

 بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...